شبکه یک - 15 مرداد 1400

توطئه جداسازی "مشروطیت" از " مشروعیت"( هماهنگ سازی "مشروطیت" با "سلطنت" )

نشست ( قیام مشروطه ، آنگاه که خیانت شد )- بمناسبت سالروز اعلام مشروطه - ۱۳۹۸ {دانشگاه عباسپور}

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت برادران و خواهران عزیزم و اساتید مکرّم و دانشجویان محترم سلام عرض می‌کنم.

دوستان فرمودند درباره مقوله "مجلس" نکاتی را تقدیم کنیم من به دو - سه سؤال اساسی و مبنایی که هم جنبه تاریخی و جنبه تئوریک دارد در باب فلسفه مجلس و پارلمان در تاریخ ایران و فلسفه سیاسی ما دو – سه نکته را عرض می‌کنم اگر دوستان سؤالاتی راجع به مقوله پارلمانتاریزم، نسبت انتخابات و مجلس، با معیارهای دینی تعریف مردم‌سالاری دینی، مقوله وکالت، ولایت، نسبت این‌ها یا بخش‌هایی از این قبیل، هرچه به نظرتان می‌رسد انشاءالله در خدمت‌تان هستیم که با هم گفتگو داشته باشیم. بنابراین آن بخشی که بیشتر مربوط به مسائل روز است برای بخش پرسش و پاسخ می‌گذاریم. روز هم که می‌گویم نمی‌خواهم راجع به اسم اشخاص بحث کنیم. راجع به مبانی و افتراقات، اشتراکات، یک پرسش‌هایی که جنبه عمومی‌تری داشته باشد بپرسید ممنون می‌شوم، بیشتر راجع به آن‌ها بحث کنیم. و اما در بخش نخست من سه نکته مربوط به سه مقطع در خصوص مجلس و انتخابات عرض می‌کنم و خواهش می‌کنم که دوستان به آن توجه کنند. شاید فرصت نکنید خودتان مطالعات مستمرّ و دقیقی در این باب داشته باشید، رشته‌های درسی‌تان هم فرق می‌کند از این جهت من فکر می‌کنم توجه به آن چه که عرض می‌کنم کمکی خواهد بود به دوستانی که مایل هستند احیاناً مطالعات دقیق‌تری در این بحث داشته باشند.

پرسش اول این که؛ اساساً انتخابات و مجلس و پارلمان چه نسبتی با نگاه دینی، حکومت دینی و رویکرد دینی در باب اسلامی در باب نظام سیاسی دارد؟ مبنای نظام پارلمانی دموکراسی بوده در بستر خاصی که گرچه خاستگاه‌های اولیه‌اش دینی، مسیحی، کلیسایی بود اما هم مشروطیت و هم جمهوری‌خواهی به تدریج در دو –سه قرن گذشته در اروپا و آمریکا بطور کامل کم‌کم از بستر دینی و مسیحی‌اش جدا شد و بلکه در مقابل آن تعریف شد و یک نوع تقابل بین حتی دین و دموکراسی در غرب بوجود آمد. حالا چطوری؟ امام(ره) در انقلاب اسلامی آمده از مردمسالاری دینی حرف می‌زند، و الا دنیا عادت کرده بود که بگوید یا مردم‌سالاری یا دین؟ دوتایش معنی ندارد. این پرسش اول که این تنازع و اختلاف، همان آغاز تشکیل مجلس در ایران در دوره مشروطیت وجود داشت. یعنی از همان اول، دوتا نگاه به پارلمان و مجلس بود. این دو نگاه، هنوز هم هست. حالا گاهی در طول این مدت قوی و ضعیف شده، حتی گاهی هر دو نگاه ضعیف شد با یک نگاه استبدادی با پارلمان قلابی و دین قلابی مثل زمان پهلوی بوجود آوردند اما این دوقطبی مطرح بود که آیا ما هیچ معیار و پیشینه اخلاقی و شرعی نداریم برای این که چارچوبی باشد برای انتخاب و انتخابات؟ و همه چیز در همه موارد در مجلس‌ها و پارلمان‌ها باید از صفر شروع شود و هر لحظه در هر موردی رأی‌گیری بشود؟ و آیا اساساً چنین چیزی امکان دارد؟ و چنین چیزی در جهان اتفاق افتاده است؟ یا این که ما چیزی به نام دموکراسی مطلق و مردم‌سالاری بی‌قید اصلاً نداریم نه به لحاظ نظری ممکن است و نه به لحاظ عملی و تاریخی اتفاق افتاده است بلکه مردم‌سالاری‌ها و دموکراسی‌ها همه در یک بستر یا اعلام شده یا کمتر شده گاهی اعلام نشده بوجود می‌آید یعنی دموکراسی‌ها یا لیبرال دموکراسی‌اند یا سوسیال دموکراسی‌اند یا دموکراسی در چارچوب فاشیزم است یا در چارچوب ارزش‌های مسیحی است دموکرات مسیحی و از این قبیل. بنابراین یک چیزی هم تحت عنوان مردم‌سالاری، پارلمان، دموکراسی، نمایندگی، وکالت در قالب چارچوب مبانی و مفاهیم اسلامی و ارزش‌های دینی معنادار است یعنی اگر لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی معنادار است به همین معنا اسلامیک دموکراسی معنا دارد حداقل با مبانی شناخته شده و مشهور فعلی غرب و جهان است. حالا مبانی خودمان را الآن بحثی نداریم که ممکن است بگویند شما مبانی خودتان را خودتان قبول دارید! ما بر اساس همین مبنایی می‌گوییم که همه می‌گویند قبول داریم که کاملاً هم معنادار است و هم شدنی است. اما این دوگانگی چرا ریشه‌اش حتی به زمان مشروطه برمی‌گردد؟ دوستان را یک توجه تاریخی فقط به آن دوره می‌دهم.

پس ببینید بخش اول که بحث فلسفی در حوزه دموکراسی است. در نظام لیبرال سرمایه‌داری می‌گویند آراء اکثریت در چارچوب ارزش‌های لیبرال. نه خارج از ارزش‌های لیبرال. یعنی اگر همه اکثریت، همه قاطع رأی به خلاف ارزش‌های لیبرال بدهند در لیبرال دموکراسی پذیرفته نیست آن رأی اکثریت وتو می‌شود مشروط به لیبرالیزم است. در سوسیال دموکراسی یعنی اگر تمام جامعه رأی بدهند به یک ارزش سرمایه‌داری و غیر سوسیالیستی، آن اعتبار ندارد و رد می‌شود حق وتو دارد. حداقل به همین معنا در باب مردم‌سالاری دینی اسلامی کاملاً معنی‌دار است و اما این بُعد تاریخی. ببینید این دعوا که آیا نظام پارلمانی و مردم‌سالاری و انتخابات دموکراسی باید و می‌تواند معطوف و مبتنی بر معیارهای اسلامی باشد یا اگر یک چنین عطف توجهی بشود دیگر دموکراسی، دموکراسی نیست علاوه بر این پاسخی که توضیح فلسفه سیاست که اجمالاً به آن اشاره کردم و یکی از پاسخ‌هاست یک پاسخ تاریخی هم دارد شما ملاحظه کنید مجلس و پارلمان محصول چه اتفاقی بود؟ قیام مشروطه. قیام مشروطه چه بود؟ یک نهضتی بود که شاید از اول تا آخرش حدود سه چهار سال طول کشیده با فراز و نشیب‌هایش یعنی از 23 که اولین جرقه‌های آن در تهران زده می‌شود تا 27 که دیگر شاه سقوط می‌کند و کشور به عنوان سلطنت مشروطه اعلام می‌شود و مجلس با اصلاحات بعدی تشکیل و فعال می‌شود. کسانی تا همین الآن گفتند و می‌گویند یعنی جعل تاریخ می‌کنند تاریخ‌سازی می‌کنند می‌خواهند بگویند قیام مشروطه یک قیام روشنفکری سکولار غرب‌گرا علیه سنت‌های مذهبی و استبدادی در کشور بوده است. می‌خواهند بگویند نهضت مشروطه یک گام در جهت مدرنیته سیاسی به اصطلاح باید تفسیر بشود و ربطی به دین و اسلام نداشته یک حرکت کاملاً غربگرایانه و از سنخ مدرنیته سیاسی بوده است. اصلاً من کاری ندارم این حرف به لحاظ محتوا درست یا غلط است؟ من می‌پرسم به لحاظ تاریخی و این گزارش از مشروطه درست یا غلط است؟ این گزارش، یک گزارش کاملاً دروغ است. اصلاً نهضت مشروطه، یک نهضت کاملاً مردمی، مسجدی، دینی و علمایی بود. با فتوای مراجع درجه اول شیعه در حوزه نجف و در تهران و قم ادامه پیدا کرد و پیروز شد. شروع نهضت مشروطه چه بود؟ آن بهانه درگیری‌هایی که شروع شد؟ اولین شهید مشروطه یک طلبه است مثل همین قیام انقلاب اسلامی 57 که در 56 اولین شهید آن یک طلبه در قم بود نهضت مشروطه هم اولین شهیدش در تهران طلبه است یعنی خاستگاه آن در مجسد شاه آن موقع بازار است که الآن مسجد امام می‌گویند. پایگاه آن‌جاست. مردم بازاری‌ها آمدند در مسجد بازار علیه شاه و عین‌الدوله دیکتاتور تحصن کردند، شاه هم مریض بود آخرهای عمرش بود و علیه حاکم مستبد تهران علاءالدوله و علیه نفوذ قدرت‌های خارجی یعنی اعتراض به روس‌ها و انگلیس‌ها که چرا کشور دست این‌هاست؟ چرا دربار با این‌هاست؟ چرا فاسدند و چرا شاه و حاکمیت این‌طور عمل می‌کند؟ حاکم تهران به مسجد حمله کرد که علما آیت‌الله طباطبایی، آیت‌الله بهبهانی همه بودند حمله کرد که زهر چشم از این‌ها بگیرد، درگیری شد، مجروح و بازداشت شدند و جمعیت منزل آیت‌الله بهبهبانی رفتند مدرسه مروی، و آن‌جا اطراف بازار تهران و در مسجد و مدرسه و حوزه علمیه، کل کارهای نهضت مشروطه از این‌جا شروع شده. تحصن و مقاومت در هجرت اول، هجرت کوچک، مهاجرت صغری به آن می‌گویند کجا بوده؟ توی مسجد که با علما درگیری اتفاق افتاده رفتند منزل آقای طباطبایی تحصن کردند ایشان گفت برویم حضرت عبدالعظیم متحصن بشویم. نهضت مشروطه از آن‌جا شروع شد و جمعیت شروع کردند گروه گروه مردم و علما از جاهای مختلف حرکت به سمت حضرت عبدالعظیم به تحصن ملحق شوند علیه شاه و سلطنت و دربار قاجار، و علیه روس‌ها و انگلیس‌ها یعنی استعمار خارجی، علیه فسادو دیکتاتوری در حکومت. با شعار اسلامی. حکومت شروع می‌کند تحصن را بشکند، مهاجرین زیاد می‌شود، فرمانده نظامی حکومت اعلام می‌کند من به حضرت عبدالعظیم حمله می‌کنم می‌کشم و می‌کوبم و این‌ها را بیرون می‌ریزم و تحصن را می‌شکنم. شاه می‌ترسد می‌گوید مبارزه عمیق‌تر و خطرناک می‌شود. حالا دقت کنید از همین جا دوگانگی شروع شده، به اصطلاح مشروطه‌خواهان دو تیپ هستند. یک تیپ توده مردم، علما، انقلابیون اصیل، این‌هایی که درگیر می‌شدند، شهید می‌شدند، تبعید می‌شدند و زندان می‌رفتند. این‌ها محل تحصن‌شان حضرت عبدالعظیم بوده. یک جریان دیگری شروع می‌شود و بعداً می‌روند سفارت انگلیس متحصن می‌شوند. چرا؟ چون آن موقع حکومت، خیلی مخصوصاً زمان محمدعلی شاه در مشت روس‌هاست. روس‌ها بیشتر در حکومت نفوذ دارند. انگلیس‌ها نفوذ دوم را دارند انگلیس از یک طرف در دربار نفوذ کرده و از طریق آن‌ها کارهایش را انجام می‌دهد از یک طرف می‌آید در مشروطه‌خواهان یک جریان غربگرای غیر دینی مشروطه‌خواه را شروع می‌کند تقویت کردن که چرا می‌آیید حضرت عبدالعظیم، یا می‌روید حضرت معصومه تحصن می‌کنید یا خانه علما می‌روید؟ پس بگذارید بیایند این‌جا در سفارت انگلیس و دیگ‌های پلو! که بعد شیخ فضل‌الله نوری گفت آن مشروطه‌ای که از دیگ‌های پلوی سفارت انگلیس بیرون بیاید نباشد بهتر است. بعد روس‌ها فکر کردند که شیخ فضل‌الله دارد از آن‌ها حمایت می‌کند موقعی که بعضی‌ها به اسم مشروطه خواهان می‌خواستند حمله کنند و ایشان را بزنند که بعدها هم همین کار را کردند و ایشان را عدام کردند روس‌ها پرچم روسیه را خانه شیخ فرستادند که پرچم ما را روی خانه‌ات بزن که جزو سفارت ما می‌شوی، جزو منطقه و مملکت ما می‌شوی که کسی جرأت نکند به شما حمله کند. شیخ می‌گوید من همین‌طور که با انگلیس‌ها دعوا دارم با شما هم دعوا دارم من بیرق اسلام را به خانه‌ام زدم نه بیرق روس و انگلیس، من آماده کشته شدن هستند و بعد ایشان را می‌گیرند به اسم مشروطه و مشروطیت در همین تهران اعدام می‌کنند.

حالا این که می‌گویم باز قبل از این دوران است. در مسجد بازار یک اتفاق افتاده جمعیت می‌آید و اعلام می‌کنند می‌خواهند درگیر شوند. یک تفاوت دیگر هم این است این‌ها می‌گویند اگر قرار است به یک نیروی خارجی هم ما کمک بخواهیم که بیاید بین ما و شاه و دربار واسطه شود می‌رویم سفارت عثمانی. یعنی این‌اه می‌روند سفارت عثمانی که یک حکومت مسلمان است و دارد با انگلیس و غرب می‌جنگد می‌روند سفارت عثمانی که شما وساطت کنید بین ما مشروطه‌خواهان اسلامی با شاه که حرف‌های ماست گوش کن، عمل کن چرا این‌طوری برخورد می‌کنی؟ آن هم سفارت انگلیس. دوگانگی از همین جاها شروع شده است.

من یک مقایسه‌ای می‌کنم لیست مطالبات این دوتا تحصن را اگر شما بروید در تاریخ ببینید می‌فهمید تا حدودی که فرق این‌ها چیست؟ یک لیست مطالباتش مثلاً این‌هاست. لیست مردم و علما که به چندتا مجتهد و عالم که در رفسنجان و کرمان، علیه حکومت موضع گرفتند و حکومت این‌ها را تبعید کرده و توهین کرده بازداشت کرده، این‌ها را باید آزاد کند و محترمانه به شهرشان برگردند. مدرسه مروی در تهران که حکومت به آخوند حکومتی داده باید به طلبه‌ها و آخوندها پس بدهد که برای خودشان است و حکومتی نیستند. ببینید بنای عدالتخانه، بطوری که هر شهر باید یک عدالتخانه دایر بشود و به تظلّمات رسیدگی بشود و به شکایاتی که مردم از مسئولین حکومت دارند باید این‌جا رسیدگی شود صدای مردم به جایی نمی‌رسد باید به شکایات رسیدگی کنیم. اجرای قانون اسلام درباره آحاد مردم بدون مداخله احدی. یعنی باید قانون اسلامی مساوی و بدون تبعیض رعایت بشود. موسیونُژ بلژیکی که آمده یک جشن بانماسکه برقرار کرده بود عبا و عمامه آخوندها گذاشته بود با قلیان و ادای آخوندها را درآورده بود عکس آن را هم گرفته بودند این عکس منتشر شد و مردم تهران توی خیابان ریختند که ما اجازه نمی‌دهیم که مستشاران غربی این‌جا بیایند به علما و مرجعیت توهین کنند ببینید مرجعیت از کجا شروع شده و خواسته‌هایشان چیست؟ این موسیونُژ بلژیکی که جزو مستشاران غربی در حکومت است باید عزل شود علاءالدوله حاکم مستبد خشن دیکتاتور تهران باید عزل و محاکمه بشود. و اصلاح در نظام مالیاتی. این‌ها مثلاً بعضی از خواسته‌های اصلی است. صحبت از عدالتخانه و اجرای احکام اسلامی بطور مساوی است.

سفارت عثمانی به شاه ایران می‌گویند که مردم شما آمدند این‌جا به ما پناه آوردند من نامه این‌ها را خدمت شما می‌دهم ما می‌خواهیم هم به شما و هم به این مردم کمک کنیم که مثلاً اختلاف بین مردم و حکومت نباشد. شاه به سفیر عثمانی می‌گوید خواسته‌های آقایان پذیرفته شده و این‌ها با شکوه و احترام دنبال آن‌ها می‌آییم و از حضرت عبدالعظیم آن‌ها را به تهران برمی‌گردانیم و من هم تعهد می‌کنم که خواسته‌های این‌ها اجرا شود! این‌ها بیرون می‌آیند چند روز نگذشته، شاه دستور می‌دهد بروید این‌ها را برگردانید و بگویید عمل می‌کنیم این تحصن یک ماه طول کشیده. هجرت کوچکی است که از همه جای تهران و اطراف، همه رفتند به حضرت عبدالعظیم هجرت کردند. شما ببینید شروع نهضت مشروطه چگونه است؟ مسجد است، بحث علما و روحانیون است، بحث اسلام و عدالتخانه است. بحث حضرت عبدالعظیم است. بحث این است که سفارت انگلیس و روس خودشان جنایتکارند اگر هم بخواهیم از کسی کمک بخواهیم از مسلمان‌ها و عثمانی‌ها مثلاً کمک می‌خواهیم. این‌ها از تحصن به تهران برگشتند. قرار است به تعهدات‌شان حکومت عمل کند. عمل نمی‌کند، دوباره عین‌الدوله کوتاهی می‌کند فقط علاءالدوله حاکم مستبد تهران برمی‌دارد یک آدم وحشی‌تر را به جای آن می‌گذارد! که او می‌گوید من با این مشروطه‌خواهان می‌روم تسویه حساب می‌کنم هرکسی عبدالعظیم رفته یا نامه به سفیر عثمانی نوشته یکی یکی حساب‌شان را می‌رسیم. شروع می‌کند چند نفر را می‌گیرند، یک عده‌ای را تبعید می‌کنند، و حکومت چند نفر را اعدام می‌کنند، دوباره علما اعلام می‌کنند ما مهاجرت و تحصن می‌کنیم و می‌رویم قم تحصن می‌کنیم و اگر از قم هم نتیجه نگرفتیم به نجف می‌رویم. هزاران نفر هجرت بزرگ، هجرت کبری می‌کنیم و به نجف می‌رویم دیگر مراجع و مرجعیت نجف باید به صحنه بیاید ما مستقیم علیه حکومت اعلان جنگ می‌دهیم. جمعیت چند هزار نفر حرکت می‌کنند به سمت قم. از جمله شیخ فضل‌الله نوری جزو همین‌ها هم هست. از تهران پیاده به قم می‌روند و در حرم حضرت معصومه متحصن می‌شوند. یک عده‌ای هم در تهران هستند که می‌گویند بیایید سفارت انگلیس، از قم این‌جا نزدیک‌تر است این‌جا بیایید باز دربار از انگلیس می‌ترسد و حساب می‌برد. اصلاً این دوتا تحصن و دوتا خواسته‌هاست. لیست‌ها و مطالبات‌شان و تفاوت‌هایی که با هم دارد. این دفعه مطالبات مشروطه خواهان این‌هاست علمایی که تبعید شدند یا برخورد شده همه باید با احترام به تهران برگردند. عین‌الدوله باید عزل و محاکمه بشود. دارالشورا باید تأسیس شود. این دارالشورا در واقع همین مجلس است مقدمات مجلس است. قاتلین باید قصاص شوند و تبعیدی‌ها باید برگردند، و قول‌هایی که قبلاً شاه به علما و مشروطه‌خواهان داده باید اجرا شود. آن‌هایی که در سفارت انگلیس هستند شبیه این‌ها را می‌گویند چون مجبورند که بگویند چون خواسته‌های مردم است ولی جالب است خیلی‌هایش را نمی‌گویند که نفوذ از همین جا شروع می‌شود. یکی‌اش این که عین‌الدوله و حاکمان باید عزل بشوند فلانی باید محاکمه بشود این‌ها در خواسته‌هایشان نیست، چرا؟ چون انگلیس دارد نظارت می‌کند، دخالت می‌کند که با حکومت نمی‌خواهیم درگیر شویم من می‌خواهم از حکومت به اسم شما امتیاز بگیرم و از شما هم به اسم حکومت امتیاز بگیرم. همین قضیه‌ای که شما در سال 88 دیدید، هنوز سفارت انگلیس همین‌طور است دو طرف قضیه می‌آید هم با او مذاکره می‌کند که امتیاز و باج بگیرد و هم با این‌ها، با دو طرف. لحظه آخر هم استفاده خودشان را می‌کنند.

حرکت مهاجرین ادامه پیدا می‌کند این دفعه باز شما مجبور می‌شود که تسلیم شود، خود عین‌الدوله را عزل می‌‌کند و کس دیگری را می‌گذارد فرمان تأسیس مجلس صادر شده، باز شما ببینید چه کسانی مجلس را از مجلس صوریِ تشریفاتی قلابی درباری که شاه اول حکم آن را داد جلویش ایستادند و گفتند ما این‌طور حکمی نخواستیم این را که گفتیم مجلس نیست، مشروطه نیست. آن چیست؟ باز علما و متدینین جلوی آن ایستادند. شاه تسلیم شده. من فقط چندتا کلمه آن را بخوانم که شما ببینید شاه چطوری می‌خواسته مجلس تشکیل بدهد. به صدر اعظم نامه می‌نویسد و می‌گوید از آنجا که سررشته ترقّی و پیشرفت ایران به کفایت ما سپرده شده و شخص همایون ما را – خیلی این‌ها خودشان را تحویل می‌گرفتند – حافظ حقوق اهالی ایران و رعایای خودمان قرار داده لذا ارادة همایون ما تعلّق گرفت که برای رفاه و امنیت مردم ایران، - حالا من کلمات قدیمی آن را حذف می‌کنم که روشن و واضح باشد – و قید مبانی و اقتضائات مقتضی به مرور در دوائر دولتی و مملکتی اجرا شود. چنانچه مصمم شدیم مجلس شورای ملی – منتهی چه کسانی باشند –منتخب شاهزادگان، قاجاریه، اعیان، اشراف، ملّاکین، تجّار، اصناف به انتخاب آن طبقات و علما، در دارالخلافه تهران تشکیل شود، در امور مهم دولتی و مصالح عمومی مشاوره و مداقّه کنند به هیئت وزرای دولتخواه ما در اصلاحاتی که برای خوشبختی ایران خواهد شد کمک کنند و در کمال امنیت عقاید خود را در خیر دولت و ملت و احتیاجات مردم توسط شخص اول دولت به عرض ما برسانند که به صحة همایونی ما موشّح و به موقع، اجرا گذاشته شود. به موجب این دست خط مبارک ما، نظام‌نامه و ترتیبات این مجلس (مجلس شورا) و اسباب و لوازم تشکیل آن را طبق تصویب اعضاء مرتب خواهید نمود که به صحه ملوکانه ما برسد و به عون الله مجلس شورای مرقوم که نگهبان عدل ماست افتتاح و اصلاحات لازم در کشور شروع شود. خب با توجه به شرع. بعد هم می‌گوید دست خط مبارک را منتشر کنید تا همه مردم نیّات ما را راجع به ترقّی ملت و دولت ایران ببینند و مرفه‌الحال همه مشغول دعاگویی این دولت باشند. در قصر صاحبقرانیه. به علما هم گفتند بفرمایید آنچه را که خواستید دادیم! علما اعلامیه دادند که این‌ها چیست که نوشتی؟ برای خودت برداشتی یک چیزهایی نوشتی، اصلاً مگر ما این‌ها را از تو خواستیم؟ اعتراض کردند و گفتند اگر این را پس نگیری و یک دستور درست به ایجاد مجلس مشروطه نگیری ما به تحصن و مبارزات ادامه می‌دهیم و به مردم اعلام حکم جهاد می‌کنیم.

شاه دست خط بعدی را می‌نویسد به جناب اشرف صدراعظم می‌نویسد در تکمیل دست خط سابق خودمان، پس نمی‌گیرد ولی می‌گوید دقیق‌ترش می‌کنم ولی خب خیلی چیزهایش را مجبور شد پس بگیرد. حالا 1324 یک سال بعد است. می‌گوید سریعاً در تأسیس مجلس منتخبین ملت عمل کنید و... بعد شرایط نظام‌نامه مجلس را طبق امضاء منتخبین بطوری که صلاح ملت باشد مرتب کنید و به امضای همایونی مُوَشّح کنید. بعد هم بزرگ ایل قاجار که رئیس ایل قاجار بود این را فرستادند که به قم برود و از علما معذرتخواهی کند بگوید تحصن‌تان را بشکنید و خواهش می‌کنیم به تهران برگردید و همانی که خواستید می‌شود. رئیس ایل قاجار به مراجع نجف هم، به آخوند خراسانی ملاعبدالله مازندرانی، حاج میرزا خلیل و حاج میرزا حسین و... نامه می‌نویسد که شما هرچه بخواهید و گفتید انجام دادیم ما داریم مجلسی تشکیل می‌دهیم که نماینده‌های ملت بیایند و اختیارات شاه هم باید در چارچوب اسلام و قانون باشد نه این که هر کاری دلش می‌خواهد بکند.

اختلاف بعدی این‌جا شروع می‌شود. شاه تسلیم می‌شود، قرار هم هست که مجلس تشکیل بشود. باز دوتا خط پیش می‌آید یک خط همین خطی است که تا این‌جا نهضت را پیش برده و می‌گوید قوانینی که در مجلس تصویب می‌شود باید خلاف شرع نباشد و باید در چارچوب شرع باشد. همین‌طور که در نظام لیبرال دموکراسی قوانین و مصوبات مجلس و نمایندگان مردم در چارچوب لیبرالیزم است در نظام سوسیال دموکراسی در چارچوب سوسیالیزم است این‌جا باید در چارچوب اسلام و شرع باشد.

خط دوم چه می‌گوید؟ خطی که به انگلیس‌ها، سکولارها و جریان غرب‌گرا معروف هستند فراماسون‌ها هستند آن‌ها می‌گویند مشروطه، مشروطه، نفی استبداد. می‌گویند هرچه که در اروپا تصویب شده در فلان کشور عین آن قوانین را ما باید این‌جا تصویب کنیم. شرط شرع هم نباید بیاورید و الا این مشروطیت نمی‌شود. این اختلاف از همین جا شروع شده. قانون اساسی در 51 ماده تنظیم می‌شود می‌رود مجلس شاه امضاء می‌کند و مظفرالدین شاه 7- 8 روز بعد هم می‌میرد. پسرش که محمدعلی شاه است که بنایش بر این است با حمایت روس‌ها جلوی این مجلس و مشروطه بایستد و نگذارد که تشکیل شود بعد هم اعلام می‌شود که این قانون اساسی اولیه‌ای که نوشتید کلیات است و خیلی از مسائل اصلاً در آن روشن نشده است. این که کدام بخش حکومت، چه وظایفی و چه اختیاراتی دارد؟ حقوق ملت و حقوق دولت چیست؟ روابط قوا چطور است؟ این باید بحث کنیم. می‌نشینند 7 – 8 ماه بحث می‌کنند. دوگانگی در دو تفسیر از مجلس، و پارلمان و دموکراسی از توی همان جلسه دعواها علنی می‌شود. یک خط امثال شیخ فضل‌الله نوری هستند که ایشان خیلی نقش داشت در این که این قانون شورایی که به امروز به آن شورای نگهبان می‌گوییم آن موقع تصویب شود که باید 10- 20 نفر از مجتهدین را مراجع معرفی کنند از بین آن‌ها مجلس 4- 5 تایشان را انتخاب کند که اینها همین کار شورای نگهبان را بکنند که مراقب باشند خلاف اسلام و قانون اساسی چیزی تشکیل نشود. یک عده از آن طرف، امثال تقی‌زاده‌ها و ماسونی‌ها چپ‌ها و راست‌ها می‌گفتند که شرع از قبل که بوده، ما این را طبق روال غربی‌ها می‌خواهیم جدید درست کنیم پای شرع را وسط نکشید، شرع که بوده، اگر می‌خواست کاری بشود تا حالا شده بود ما می‌خواهیم یک روش غربی جدید ایجاد کنیم. 8 ماه دعوا و بحث بود. یک اصلی در متمم قانون اساسی تصویب می‌شود که 5تا فقیه نظارت کنند به مصوبات مجلس. محمدعلی شاه امضاء نمی‌کند بازار تعطیل می‌شود، راهپیمایی. درگیری. دقت کنید تا این‌جا هنوز کلمه مشروطیت اصلاً نیامده، یعنی این که می‌گویند مشروطیت ترجمه کنفداسیون است که یک اصطلاح به اصطلاح اروپایی در حوزه فلسفه سیاسی لائیک انگلیس و فرانسه است نه در تظاهرات، نه در بیانیه و متن، نه در قانون اساسی و نه در فرمان مشروطه که به نام فرمان مشروطه مطرح است کلمة مشروطیت اصلاً نبوده، این اصطلاح نبود، منظور آن‌ها کنفداسیون غربی نبوده اصلاً. می‌گفتند عدالتخانه، می‌گفتند دارالشورا که اینها کاملاً مفاهیم اسلامی است البته به مفهوم پلورالیزم و کارکردهای تکثّر و مردم‌سالاری در آن هست منتهی با مبانی دینی. از این‌جا شروع می‌شود. کلمه مشروطه حتی در فرمان مظفرالدین‌شاه مشروطیت نیست. و بعد مثلاً مجلس شورا را یک عده می‌گویند مجلس شورای ملی، یک عده‌ای مثل شیخ فضل‌الله می‌گویند ملی که معلوم است ملی است چون نمایندگان ملت هستند ولی جهت گیری آن را باید روشن کنید  باید بگویید مجلس شورای اسلامی. مجلس منتخبین ملت هستند. شوراست کارش مشورت و عقل جمعی و نظارت است اما در چارچوب اسلام. سر همین دعوا می‌شود. یعنی شما در مجلس شروطه دوتا خط دارید. یک عده می‌گویند مجلس شورای ملی بگویید و اسلامی نگویید. یک عده می‌گویند نه باید اسلامی را هم بگویید.

دقت کردید، محل تحصن، حضرت عبدالعظیم و سفارت انگلیس. شعار عدالتخانه یا ترجمه کنفداسیون، رهبران آن علما و مراجع هستند، رهبران این می‌شوند چهار – پنج‌تا آدم‌هایی که کاملاً فراموسن هستند و کاملاً در پروژه انگلیس و غرب دارند کار می‌کنند رهبران و شعارهایش عوض می‌شود. حتی پسوند مجلسی که محصول مشروطه است اختلاف می‌شود. که بعداً با وجود این که این‌ها خیلی مخالفت کردند در متمم قانون گفت باید باشد مجلس شورای اسلامی. بعد که شاه پهلوی آمد کردند مجلس شورای ملی، بعد انقلاب امام(ره) دستور داد دوباره بکنید مجلس شورای اسلامی. یعنی نزاع که چه کسانی به مجلس بروند و مجلس چه نقشی دارد؟ و آیا این همان پارلمان غربی است یا نه؟ نسبت آن با شریعت چیست؟ آیا کپی‌برداری از قوانین اروپایی و غربی باشد یا نه؟ از روش‌های غرب و شرق استفاده کنیم اما در چارچوب این ارزش‌ها. این نزاع و منازعات از همان موقع هست. بحث این که "مشروطه" یا "مشروعه"؟ یعنی مشروطه شرعی یا مشروطه لیبرال؟ دوتا جریان است. مشروطه سکولار، یعنی حکومت، مشروط باشد به شرایط سکولار دموکراسی غیر دینی یا مشروط باشد به شروط مردم‌سالاری در چارچوب اسلام با ارزش‌های اسلامی؟ همین الآن هم با این نزاع را داریم. منتهی بعضی‌ها اسم آن را نمی‌برند. در دهه 60 که دوباره این منازعات به اوج رسید. بعد هم که اتفاقاتی افتاد و اتابک صدر اعظم ترور شد شاه بهانه پیدا کرد و شیخ فضل‌الله هم علیه شاه اعتراض کرد و دوباره رفت حضرت عبدالعظیم و علیه همین مشروطه خواهان غرب‌گرا که می‌خواهند قوانین خلاف شرع را بیاورند در مجلس تصویب کنند می‌خواهند پارلمان را یک پارلمان غربی کنند به جای این که عامل رشد کشور باشد و استقلال و عزت کشور باشد می‌خواهند عامل وابستگی کنند. چرا کلمه شرع را دارید حذف می‌کنید؟ چرا نمی‌گویید مشروطه شرعی؟ از چه می‌ترسید؟ دوباره رفتند یک عده‌ای در حضرت عبدالعظیم تحصن کردند. دعواهای داخلی شروع شد قضیه حمله به مجلس، شاه سوء استفاده کرد و گفت خود علما دو دسته شدند، مردم هم یک کمی دلسرد شدند. از آن طرف هم نخست‌وزیر (اتابک) کشته شده، بهانه خوبی است که این‌ها ترور کردند و کشتند! حمله کردند و مجلس را به توپ بستند حکومت روس‌ها، و یک عده‌ای را گرفتند و تبعید و اعدام کردند از این‌جا به بعد دیگر، بعضی از علما حکم جهاد دادند و در شهرهایی مثل تبریز، اصفهان، رشت، جنگ مسلحانه شروع شد. آن شهرها را آزاد کردند همه‌شان هم با استناد به فتوای علما. مثلاً‌ ستارخان در تبریز قیام مسلحانه علیه روس‌ها و دربار شروع کرد و جنگید تبریز را مستقل کرد، رسماً اعلام کرد که من طبق فتوای علما دست به جهاد زدم. حتی من یادم هست در دهه 60 و قبل از انقلاب، یک عده‌ای مثلاً عکس ستارخان و باقرخان را می‌گذاشتند که این‌ها چهره‌های ملی غیر اسلامی‌اند! انگار که این‌ها تحت تأثیر دموکراسی غربی و لیبرالیزم و حتی کمونیزم بودند. راجع به میرزا کوچک‌خان، راجع به شیخ محمد خیابانی، راجع به ستارخان، باقرخان، راجع به رئیس علی دلواری. به عنوان قیام‌های غیر مذهبی ملی مدرنیته! در صورتی که هیچ کدام از این‌ها این‌طور نبوده همه‌اش دروغ می‌گویند. رئیسعلی دلواری با حکم مراجع نجف بوده، خودش اعلام می‌کند که من با حکم مراجع به نجف آمدم. وصیت کرده من شهید شدم جنازه من را کربلای سیدالشهداء ببرید دفن کنید و می‌دانید در کربلا در حرم امام حسین(ع) رئیسعلی دلواری دفن شده است. ستارخان اعلام کرد من طبق فتوای علما قیام کردم که اگر کشته بشوم شهید باشم و به اباعبدالله ملحق شوم. میرزا کوچک‌خان مجتهد است کمونیست نیست یک نادانی دیدم این اواخر نوشته که بله او با کمونیست‌ها بوده! اصلاً نمی‌داند تاریخ ایران چه بوده! کل کشور دست انگلیس‌ها و روس‌ها تقسیم شده بوده، شیخ محمد خیابانی آخوند طلبه فاضل استاد حوزه، مجتهد، امام جمعه دوم مسجد جامع اعظم تبریز است و صریحاً قیام می‌کنند و یک بخشی از آذربایجان را جدا می‌کنند می‌گوید ما اسم این‌جا را حتی آذربایجان است می‌گذاریم آزادستان. آزادی‌ستان. ما از این‌جا شروع می‌کنیم و می‌خواهیم برویم تهران و کل ایران را آزاد کنیم. نه تجزیه‌طلب بوده، میرزا کوچک خان کمونیست بوده؟ میرزا کوچک در دوره‌ای که در روسیه انقلاب کمونیستی شده، ارتش تزاری روسیه شکست خورده، از ایران و شمال ایران که تحت اشغال او بوده عقب نشسته و رفته یک جنبش وسیع چپ عدالتخواه سوسیالیستی بوجود آمده،‌ همه جا از جمله در ایران. میرزا کوچک خان این‌ها آمدند ما با شما همکاری می‌کنیم علیه انگلیس‌ها و دربار و روس‌های تزاری. و بعد هم خیانت کردند. میرزا کوچک‌خان صریح علیه کمونیزم و علیه مارکسیزم‌ها می‌ایستد یعنی یک تنه در سه تا جبهه جنگیده، با کمونیست‌ها، شوروی، لنین، استالین که به او خیانت کردند چپ‌ها، با حکومت دربار قارجار که سردار سرکوبگر آن رضاخان بود که بعدها حکومت پهلوی را با فرمان انگلیس‌ها درست کرد و با انگلیس‌ها می‌جنگیدند خب او هم جمهوری گیلان و جمهوری شمال درست می‌کند اما هدف او تجزیه نیست هم او می‌گوید ما باید به سمت تهران حرکت کنیم و ایران را بگیریم، خب قبلاً در مشروطه همین کار شده بود. سه تا گروه مسلح چند هزار نفری یکی از ایلات بختیاری و قشقایی از اصفهان و آن منطقه حرکت کردند یک گروه، چند هزار مسلّح از شمال، از گیلان و مازندران حرکت کردند و یک عده هم از آذربایجان. این‌ها آمدند تهران را از دست شاه و دربار و روس‌ها آزاد کردند مشروطه پیروز شد. منتهی دست چه کسی افتاد؟ بخصوص نفوذ بعد از آن. شما ببینید همین مجلس مشروطه تشکیل شده، صالح‌ترین ادم‌ها در آن هستند، خائن‌ترین آدم‌ها هم در همین مجلس مشروطه هستند. همان موقع. عضو فراماسونری، دجّال، کلاهبردار، دزد، دستوربگیر از سفارت انگلیس و بعضی‌هایشان از روس‌ها، و جریان بابی‌ها و بهایی‌ها یک جریان قوی بابی و بهایی، کمونیست‌ها، یک مرتبه همه آمدند توی مجلس ریختند مطبوعات آزاد و احزاب و روزنامه‌ها، توهین به اسلام و پیامبر، قرآن پاره کردند. انقلاب را یک کسان دیگری با یک شعارهای دیگری کردند و مجلس را تشکیل دادند یک مرتبه یک کسانی دیگری سر کار آمدند. شیخ محمد خیابانی در آذربایجان با کمک این جریان لائیک و امثال کسروی خائن و تقی‌زاده به دست حکومت و انگلیس‌ها به شهادت رسید. میرزاکوچک خان در شمال شهید شد. میرزاکوچک خان یکی از شاگردان مدرس است. از رهبران اتحادیه جهانی اسلام است. طرفدار اتحاد مسلمین علیه استکبار و استعمار و استبداد است. رضاخان که آمد، مدرس را بعداً می‌گیرند و تبعید می‌کنند، بعد از 9- 10 سال او را می‌آورند کاشمر، او را مسموم می‌کنند می‌بینند شهید نشد با عمامه‌اش خفه‌اش می‌کنند. این‌ها این‌طور برخورد کردند. رهبران مشروطه را یکی یکی زدند. شیخ فضل‌الله نوری را – خیلی عجیب و جالب است و مسخره است – این قیام و حرکت انجام شده، مشروطه پیروز شده، شروعش آن‌ها بودند، قیامش این‌ها بودند با شعار فتوای علما، پیروز که شدند مجلس مشروطه و حکومت، با همدستی انگلیس و جریان‌های روشنفکری غربگرای ماسونی دوباره دست آن‌ها افتاده است. خلاصه محصول انقلاب مشروطه بعد از 10- 15 سال تبدیل قاجار به پهلوی شد! این بود نتیجه‌اش. یعنی خیانت مسلّم به مردم و به نهضت مشروطه. آن‌ها قیام مسلّحانه کردند 1327 آمدند تهران، تهران را گرفتند شاه فرار کرده رفته سفارت روسیه به اربابانش پناهنده شده، سران مشروطه او را عزل کردند، پسر 12 ساله‌اش احمدشاه را آوردند شاه کردند. این پروژه‌ای است که بعداً انگلیس مدام فشار می‌آورد تا رضاخان را می‌آورد در رأس نیروی نظامی و بعد به دست او کودتا می‌کند و رژیم سلطنت پهلوی را به جای قاجار می‌آورد که صددرصد خودشان می‌آیند مستقر می‌شوند. شما ببینید مشروطه یک نهضت اسلامی مردمی است ضد استبداد و ضد استعمار است. ولی چه شد؟ تبدیل شد. مجلس شورا تأسیس شد که او را به یک دوره گذار تبدیل کردند که شهر هرج و مرج شد، جنگ جهانی اول شد، ایران توسط روس‌ها و انگلیس‌ها اشغال شد، آلمان‌ها از یک جهت. درگیری‌های داخلی. فقر و نکبت. درگیری جنگ داخلی، قحطی، 7- 8 – 10 میلیون ایرانی مردند قتل عام شدند، هلوکاست توسط انگلیس‌ها بود، غذاهای مردم را بردند. مردم از گرسنگی مردند نصف ملت ایران مردند. یعنی هلوکاست به این وسعت. آن مجلس تبدیل به مجلس دست نشانده غربی‌ها شد که از توی آن رژیم پهلوی را بیرون آوردند. می‌دانید اولین رژیمی که در ایران دست‌نشانده خارجی‌ها بوده رژیم پهلوی بوده. این اولین باری بوده که بیگانه بر ایران یک رژیمی را، از آن طرف دنیا آوردند این‌جا برای ما شاه تعریف کردند. و اولین رژیمی در تاریخ ایران که رسماً اول اسلام‌نمایی کرد و بعد علیه اسلام شمشیر را از رو بست این‌ها بودند. بقیه منافق و فاسد بودند ولی صریح چیزی نگفتند ولی این‌ها به دستور انگلیس‌ها صریح شمشیر را از رو بستند. عرضم را در این بُعد این‌جا ختم کنم که بفهمید از کجا بفهمیم که چطوری شد که انحراف شد؟ و انقلاب مشروطه را دزدیدند و با شعارهای روشنفکری و لیبرال دموکراسی و اصلاحات و پیشرفت، مصادره کردند و بعد عملاً به دست انگلیس‌ها افتاد. فقط برای این که بدانید تهران که آزاد شده اولین کاری کردند عوض این که بروند شاه را بگیرند، صدر اعظمی که آن همه جنایت کرده، آن همه آدم کشته، عین‌الدوله را بگیرند محاکمه کنند عوض این که بروند قاتل‌ها و دزدها را بگیرند یکی از کارهایشان این بود که آمدند شیخ فضل‌الله نوری را گرفتند اعدام کردند. و جنازه‌اش را در خیابان‌های تهران توپخانه روی زمین کشیدند و بالای جنازه این عالِم و شهید بزرگ ادرار کردند! گفتند این ضد مشروطه است. کسی که خودش اولین جرقه مشروطه را در تهران زده است. این‌جوری یک نهضت منحرف می‌شود این‌طوری نفوذ می‌کنند. خب شما شیخ فضل‌الله را اعدام کردید با خود استبداد چه کار کردید؟ یکی از اتهامات شیخ فضل‌الله این بود که این با طرف شاه ایستاده! خلاف مشروطه رفته طرف شاه. شما خود شاه را بدون محاکمه و با احترام آزاد کردید رفت روسیه، و از خزانه بیت‌المال بعد از انقلاب مشروطه، ماهانه یک دستمزد حقوق کلان با احترام هر ماه برای محمدعلی شاه می‌فرستادند. شما ضد استبداد هستید؟ بعد از مشروطه، شاه را این‌طور با احترام! عین‌الدوله که سرکوبگر بزرگ مشروطه بوده، دستش توی خون مشروطه‌خواهان آغشته بود این آقا با آن همه جنایتی که علیه مشروطه‌خواهان و مجاهدین مشروطه کرد هیچ توهینی به او نشد، محاکمه نشد. یک سال بعد این آدم همین جنایتکار ضد مشروطه وزیر کشور وزیر داخله انقلاب مشروطه شد! بعد این آدم شد نخست‌وزیر مشروطه! صدر اعظم ایران مشروطه‌خواه. شما ببینید آن شاه، این هم نخست‌وزیرش، بعد با شیخ فضل‌الله چه کار می‌کنند. شیخ فضل‌الله یک ماه نشده دستگیر می‌شود و روز 13 رجب، روز میلاد امیرالمؤمنین اعدام و شهید می‌شود. بعد با بقیه چه کا کردند؟ آن‌هایی که شهید شده بودند شهید شده بودند. ستارخان و باقرخان از تبریز به تهران می‌آیند به اسم انقلاب مشروطه و حکومت مشروطه اعلام می‌کنند باید کل نیروهایتان را که این نهضت را پیش بردید، اصلاً تبریز یک جبهه مقاومت برای مشروطه بود. می‌گوید کل نیروهایتان را باید تسلیم کنید اسلحه‌هایتان را تحویل بدهید دست از پا درازتر بروید! شما کاری ندارید! شما کاری را که باید می‌کردید کردید! دیگر حکومت، دست ماست، شما به خانه‌هایتان بروید. یعنی مثل این است که به رزمنده‌ها بگویند شما شهید دادید، کشته شدید، جانباز شدید، 8 سال مقاومت کردید شما بروید خانه‌هایتان، از این به بعد دیگر ما هستیم می‌خواهیم خودمان بخوریم! مگر نهضت مشروطه این‌طوری است؟ این خون‌ها برای یک هدفی ریخته شد. بحث عدالت بود، بحث اخلاق و برادری و برابری بود.

خواهران و برادران، این بلا ، من خیلی خلاصه تاریخ مفصّلی را بر اساس اسناد و منابع عرض کردم. همین ستارخان و باقرخان را مشروطه‌خواهان به اسم مشروطه‌خواهی در تهران در پارک اتابک به گلوله بستند! مجاهدین مشروطه را به اسم مشروطه‌خواهی محاصره کردند و به رگبار و گلوله و مسلسل بستند! تیر به پای ستارخان خورد، ستارخان جانباز شد از آن به بعد، و مدام می‌لنگید و درد می‌کشید با گریه و گلایه، تا وقتی از دنیا رفت، که ما چه کار کردیم چه شد؟ چه کسانی فداکاری کردند و چه کسانی سر کار آمدند!

یک نمونه هم، چندتا عبارت شهید مدرس را عرض کنم بعد در خدمت شما برای سؤالات هستم. برای این که بدانید وقتی که می‌گوییم مجلس امروز مدرس، ملاک‌های یک مجلس معلوم شود که با چه معیارهایی به چه کسانی رأی می‌دهیم و به چه کسانی رأی نمی‌دهیم. این هم نمی‌شود رأی بدهید دولت، مجلس، شورای شهر، شهردار، سه – چهار سال بیاورید بعد وسط‌هایش شروع کنید به بقیه اشکال بگیرید که آقا این چه وضعی‌ست؟ خب آقا دموکراسی همین است رأی می‌دهی، می‌آیند، 4 سال، دوباره رأی می‌دهی، 8 سال. باید پای آن بایستی. بعد نمی‌توانی به کسان دیگری فحش بدهی که آقا چرا وضع این‌طوریه؟ خب شما رأی دادی وضع این‌طوری است؟ به چه اعتراض داری؟ باید در چارچوب اعتراض بکنید اما خودت آوردی، خودت رأی می‌دهی. حرف‌هایشان را زدند. مثلاً 4 سال یک عده‌ای در یک مجلسی بودند، در دولتی یا یک شورای شهری بودند، 4 سال بعد دوباره رأی می‌دهی. خیلی خب پس تو قبول داری، وقتی قبول داری، وقتی اکثریت رأی می‌دهد دیگر به چه کسی اعتراض می‌کنی؟ همه جای دنیا دموکراسی همین است. البته اشکالاتی دارد ولی همین است. مگر این که یک فساد علنی، یک خیانت بزرگی است که صریحاً است که کشور را دارد از بین می‌برد باز هم آن یک مکانیزم قانونی دارد بعضی‌ها آدم می‌گویند مدرس یک آدم بی‌کله بوده، اصلاً حساب کتاب نمی‌کرده! نه، خیلی هم کله‌دار بود منتها همان‌قدر که کله‌اش بزرگ بود عقلش زیاد بود قلبش هم همان‌قدر بزرگ بود. یکی از نماینده‌های آن موقع می‌گوید آقا شما در مجلس نطق می‌کنید، چون ایشان در عضو شورای نگهبان، فقیه از طرف مراجع نجف معرفی شد رفت و چندین دوره دید آن‌ها اصلاً گوش نمی‌کنند به عنوان نماینده مردم توی مجلس رفت. آن وقتی که رئیس فراکسیون اکثریت از رؤسای اکثریت بود محکم جلوی انگلیس‌ها، روس‌ها و شاه قاجار و بعد هم رضاخان ایستاد تا وقتی که از مجلس او را بیرون کردند و تبعید کردند و او را کشتند. آن وقتی هم که مجلس قلابی زمان رضاخان ساختند باز ایشان اقلیت شد و یک نفری جلوی همه می‌ایستاد و یک وقت هم رضاخان آمد به او گفت که تو از جان من چه می‌خواهی؟ همه از رضاخان می‌ترسیدند الا مدرس، گفت هیچی من می‌خواهم تو نباشی. چون تو ظالم و دیکتاتور و خلاف این ملتی. تو آدم جای دیگری هستی. رأی‌هایش را نخواندند و در مجلس بعدی گفتند کلاً هیچی رأی نیاورده و بیرونش کردند، بعد آمد گفت حالا فرض کنید آن چند ده هزاری که به من رأی دادند همه‌شان مردند از آن انتخابات همه‌شان مردند یا همه مخالف‌اند آن یک رأیی که خودم به خودم دادم کو؟ چون گفتند هیچی رأی نیاورده! بعد جمعیت و ادم‌هایش را رضاخان دور و بر مجلس آورد که شعار بدهید مرگ بر مدرس، درود بر رضاخان. کتکش هم زدند. ایشان آمد پنجره مجلس را باز کرد سرش را بیرون آورد و گفت درود بر خودم مرگ بر شما. حالا که این‌جور است درود بر مدرس، مرگ بر رضاخان. حالا چی؟ یک چنین آدمی بود. طرف آمد گفت نُطق‌های شما توی مجلس خیلی خوب است پدرم که هر روز خانه می‌آید تعریف می‌کند خیلی دلش می‌خواهد مثل شما باشد. مدرس گفت راست می‌گویی پدرت می‌خواهد مثل من باشد ولی نمی‌تواند چون پدرت دزد است!

دقت کنید. این عبارت مدرس را عرض کنم، می‌گوید که موقع انتخابات مجلس است می‌خواهند بگویند از هر شهری چندتا نماینده باشد، ایشان می‌گوید ببینید کمیّت خوب است وی از تعداد نماینده‌ها این مهم است که دارید آدم به مجلس می‌فرستید یا حیوان؟ می‌گوید که همین عده‌ای کم برای نماینده‌ای که در طرح اولیه نوشته شده می‌توان گفت کافی است به جهت این که باید نظر ما این باشد که وکلایی که انتخاب می‌شوند باید طوری باشند که فایده به حال ملت داشته باشند هرچند هم که کمتر باشد به عقیده بنده ضرری نمی‌زند بهتر است منتها باید به این سؤال جواب بدهید تو که مجلس رفتی به چه درد مردم خوردی؟ کدام مشکل مردم را حل می‌کنی؟ جوابگوی مردم هستی یا نه؟ مراقب هستی که قوانین طبق عدالت اسلامی به نفع مردم باشد یا نه؟ راجع به شرایط انتخاب شوندگان که آیا هرکسی سرش را پایین انداخت آمد، بگذاریم به مجلس برود یا نه؟ دقت کنید دوتا خط بود. یک خط تبعة ایران باشند خط و سواد فارسی به اندازه کافی داشته باشند، در محل انتخاب معروف باشند و سن‌شان کمتر از 30 و زیاده از 70 نباشد. بعد می‌گویند کسی مخالف است؟ مدرس می‌گوید بله من مخالفم! می‌گوید آقا این که در محله‌اش یا شهرش که او را بشناسند این کافی نیست،‌ خیلی‌ها را می‌شناسند لات محل را هم همه می‌شناسند! معروف بودن کافی نیست باید بصیرت محلی داشته باشد باید مشکلات آن را محل و آن مردم و آن شهر و شهرستان را دقیق بشناسد باید مردم او را به خوبی بشناسند، نه این که صرفاً بشناسند. به عنوان یک آدم صالح بشناسند. می‌گوید مثلاً اهل کرمان فرضاً بنده را می‌شناسند اما من نمی‌دانم کرمان کجاست و اهل آن‌جا چه مشکلاتی دارند این کافی است برای این که به من رأی بدهند؟ یعنی نمایندگی صوری! ببینید کِی مدرس دارد بحث می‌کند. می‌گوید تعداد مهم نیست، 50 تا نماینده باشند درست عمل کنند کافی است تا این که 5 هزار نماینده بفرستیم که معلوم نیست کی به کیست! شرایط بگذارید.

شرط دوم؛ می‌گوید دو فرقه شرط الحاقیه پیشنهاد شده، یک شرط را مدرس پیشنهاد کرده و می‌گوید باید این شرط را هم بگذارید و به شرط نمایندگان اضافه کنید. در واقع یعنی نظارت کنید که چه کسی می‌آید؟ مگر هرکس سرش را پایین انداخت و آمد و چهارتا هم دروغ به مردم گفت و مردم هم رأی دادند این کای است؟ شرایطی باید بگذاریم بعد می‌گوید بنده پیشنهاد می‌کنم این شرط اضافه شود بر چهارم از ماده 5، بصیرت محدود داشته باشد. بعد رئیس به مدرس می‌گوید توضیح بده که منظورتان چیست؟ می‌گوید در جلسه سابق گفتم در منتخب، ما اعمی هستیم، یعنی کوریم. یعنی اگر در منتخب شرایطی بکنیم که در تمام مملکت 120 نفر پیدا نشود و دارای آن شرایط باشد این صلاح مملکت است. نکته بر این است، می‌گوید شما شرایط را سفت بگیر ولو 120تا نماینده بدردبخور سخت پیدا شوند این بهتر از این است که هیچ شرطی نگذاری و 12 هزار نماینده پیدا شود چون این‌ها می‌آیند خیانت و فساد می‌کنند به مردم صدمه می‌زنند ولی صدتا آدم صالح و اصلح به مجلس بروند آن‌ها به مردم خدمت می‌کنند و دنبال منافع خودشان نیستند. می‌گوید نکته این است که ما امروز دارای آن اخلاقی نیستیم که اِعمال کنیم آن را که آرزو می‌کنیم روزی از طرف مجلس به ملت اعلان انتخاب کنند و بگویند دیگر هیچ شرایطی برای نماینده نمی‌گذاریم. خود منتخبین، یعنی خود مردم خودشان بدانند که چه کسی را انتخاب کنند و چه کسی را انتخاب نکنند. منتخبین (یعنی نامزدها) آن‌ها هم خودشان بدانند چه کسی لایق است و چه کسی لایق نیست و اگر مثل منی را انتخاب کردند که لایق نبودم خودم قبول نکنم بگویم من لایق نیستم! مدرس می‌گوید آیا واقعاً این‌هایی که نامزد می‌شوند این‌طوری‌اند؟ که اگر خودش بداند لایق نیست به مردم بگوید مردم به من رأی ندهید من لایق نیستم. اکثریت هم به او رأی بدهند بگوید من نمی‌روم شبهه شرعی دارم. و می‌گوید این نامزدهای مجلس یک چنین آدم‌هایی هستند؟ و آیا مردم کسانی که رأی می‌دهند اکثریت قوی‌شان این‌طوری هستند که شما واقعاً هیچ شرطی نگذارید کلاه سرشان نمی‌رود؟ می‌گوید پس چطور ما در مجلس آدم‌هایی داریم که دزد است، رشوه‌گیر است، فراماسونر است، کلاش است، مگر همین مردم به این‌ها رأی ندادند؟ بنابراین ما تا به آن روزی برسیم که هم انتخاب کننده و هم انتخاب شونده شعور و تقوا داشته باشد که دیگر هیچ شرایطی نگذاریم، که معلوم نیست چه وقت است، ما باید شرایطی را بگذاریم، من آدمی نیستم که اگر من را انتخاب کردند صالح نبودم بگویم مردم من را انتخاب نکنید. اگر منتخبین مجلس، معروف به امانت، و دوستی ملت باشند، ابتدا محمدعلی میرزا یعنی شاه وارد این مملکت بشود که خودم قبول نکنم، می‌گوید اگر ما مجلس درستی داشته باشیم ابداً محمدعلی میرزا یعنی شاه نمی‌توانست وارد این مملکت شود. در حالی که این محمدعلی شاه بعد از تشکیل مجلس مشروطه آمد با تأیید مجلس مشروطه آمد بعد از پدرش شاه شد! می‌گوید چه کسی می‌گوید اعضای این مجلس همه آدم‌های صالحی هستند که این محمدعلی شاه مستبد ضد مشروطه را سر کار آوردند. افسوس که حالا اخلاق نداریم، لهذا حتماً باید شرایطی بر منتخبین مجلس شورای ملی، که آن موقع ملی بود بعد آن را اسلامی کردند باید زیاد کنیم یک قدری هم آن‌ها ملاحظه کنند شاید یک نفعی برای مملکت درست بشود گفتند در مسئله معروفیت کافی است، بنده تعجب می‌کنم معروفیت یعنی چه؟ می‌گویند شناخته شده باشد همین کافی است، می‌گوید معروفیت یعنی چه؟ در انجمن نُزّار مشروط است به این که اعضای معروف باشند، معروف باشند به امانت و درستی نه این که صرفاً معروف باشند که رأی بیاورند. آدم باشند. دقت کنید این نزاع الآن هم هست. می‌گوید معروفیت را چطور به دست بیاوریم؟ می‌خواهم عرض کنم برای آقایان طریقی غیر از این معروفیت‌ها نداریم، مثلاً ورشکسته به تقصیر معلوم است کدام ورشکسته‌ای را ما رفتیم دفتر و دستَکش را ما رفتیم بررسی کنیم ببینیم مقصّر است یا نه؟ الا به معروفیت طرفین، برای این که صفات منتخب را بشناسیم نداریم غیر از معروفیت. این مسئله است که تجربه کردیم دیدیم به شهود، در این شهر و سایر شهرها، حاضرم مثال بزنم که غیبت هم نباشد، آقای فلانی اسم می‌برد، می‌شنوم می‌گویند امین است، ارتجاعیون را هم می‌گویند امین است، مشروطه‌خواه‌ها هم می‌گویند امین است یعنی معروف به امانت مالی است! خب اگر این بود به باقی صفات تعدّی نکردیم. اگر 120 شخص معروف به امانت و درستی خودشان می‌آمدند و مردم هم به همین‌ها رأی می‌دادند این‌جا می‌نشستند ابدا محمدعلی شاه وارد این مملکت نمی‌شد. حاکم بر ما نمی‌شد. ما بین خودمان اگر مردمی نباشند که حقیقتاً چندان امین نباشند اگر 120 مردمی این‌جا باشند فرد اعلاء، اما معروف، اما معروف به بدی، مردم این مجلس و تک تک شما را سنگسار خواهند کرد. می‌گوید خیال کردید این‌طوری می‌توانید؟ پس طرفین برای ما از برای صفات خلق غیر از معروفیت نیست لکن گمان می‌کنم ما در این اتاق جمع شده‌ایم چیزهایی می‌گوییم که بر مردم مخفی است! اشتباه است. در قانون انتخابات اول صفاتی که برای منتخبین بود انداختید حذف کردید مردم چشم دارند می‌بینند مردم کور نیستند سال به سال، دوره به دوره دارید از ارزش‌ها و خوبی‌ها چجشم می‌پوشید و به بدی‌ها می‌پردازید و آدم‌های فاقد شرایط را به مجلس می‌فرستید. یکی از شرایطی را که انداختید کار به بقیه ندارم این بود که گفتید کسی را که می‌خواهید اعراض و قوانین مملکت را به دست او بدهیم نباید لزوماً معروف به امانت باشد چون آن وقت نامزدها کم می‌شوند! بعد می‌گوید که یعنی چه؟ این شرط را هم انداختید. گفتید اگر کسی معروف به فساد عقیده بود بابی است، ملحد است، نوکر انگلیس‌هاست، یعنی خودش علنی می‌گوید، اگر کسی به فساد عقیده معروف بود نباید به مجلس بیاید، ولی شما این شرط را هم انداختید. ببینید غرب و انگلیس چطوری دارد به مجلس نفوذ می‌کند؟ دارد این‌ها را درو می‌کند. در صورتی که در قانون انتخابات مشروطه، و در شور اول بود که باید نماینده معروف به دیانت و امانت باشد این را هم انداختید و حذف کردید قرار بود نماینده عالِم به مقتضیات زمان باشد شرایط را بشناسد حالا می‌آیید این‌جا اشکال می‌کنید، در صورتی که تمام عالم می‌داند و شما چه می‌کنید؟ می‌دانند این طریقی را که دارید می‌روید به جایی نخواهیم رسید. معروف به امانت را در تمام امور ما وصیت می‌کنیم کسی را وصیّ را قرار می‌دهید که معروف به امانت نباشد؟ کسی را وکیل می‌کنید که در یک معامله ده تومانی معروف به امانت باشد اما در مجلس بیاید قانون بگذراند و معروف به امانت نباشد؟ می‌گوید شما می‌خواهی پول خودت را قرض بدهی به هرکسی قرض نمی‌دهی، دنبال یک آدمی می‌گردید که او امین باشد حالا می‌خواهید بگویید سرنوشت این ملت مهم نیست؟ و می‌گوید از بنده گفتن است و رفتن؛ ولی این ترتیب صحیحی نیست. از من نشنیدید و نمی‌شنوید خود دانید!

ببینید این یک نمونه از مجلس بعد از مشروطه است، همین مجلس رضاخان و پهلوی را به دستور انگلیس‌ها و با نفوذ این آدم‌ها سر کار آورد. و بعد هم رضاخان او را از این مجلس گرفت، تبعید و زندان و بعد هم شهیدش کردند. یعنی گفت از همان موقع شما آمدید شل می‌کنید برای این که آدم‌های خودتان را توی مجلس بفرستید. دیگر توی این مجلس، جای مدرس نیست. جای تقی‌زاده و... و نوکرهای انگلیس و مشروطه و دربار است.

خب ببخشید من تاریخ را اجمالاً عرض کردم از این باب که بدانید فلسفه مجلس، نظام پارلمانی در نگاه اسلامی از مشروطه تا امروز، این سؤالات و شبهاتی که الآن مطرح می‌کنند از همان اول بود، از همان اول، دوگانگی و دو جبهه‌ای بوده، الآن هم هست. منتها یک مقدار فرکانس آن بالا و پایین می‌شود! اگر بشود سؤال‌هایی که اسم اشخاص و مسائل خاص است این‌ها را نپرسید من ممنون می‌شوم. سؤالات مبنایی بپرسید. آن سؤال‌ها خوب است ولی آدم‌های خودش را دعوت کنید.

یکی از حضار: سؤال بنده در مورد شورای عالی انقلاب فرهنگی است که عدم حضور شما در آخرین جلسه، و این که آیا اختلافی بین شما و رئیس این شورا هست؟ و این که اگر می‌شود توضیح بدهید.

جواب استاد: تازه فهمیدید؟ من یک توضیح اجمالی دادم و خیلی هم نمی‌خواهم به این مسئله بپردازم اصلاً مسئله را شخصی نبینید شخصی نیست یعنی من مسئله را شخصی نمی‌بینم. انتقادات متعددی در جهات مختلف بوده، نه فقط من، دوستان دیگر هم داشتند بنده صریح‌تر گفتم بقیه دارند نمی‌گویند یا کلی می‌گویند. بنده بدون تعارف ولی مؤدبانه گفتم از جمله این که خیلی از مصوبات شورا، امضاء و ابلاغ و اجرا نمی‌کنند. چیزهایی که در شورا اصلاً نیامده، مثلاً سازمان ملل دستور داده، یا غربی‌ها می‌گویند خوش‌شان می‌آید مثل 2030، یا اصلاً بدون این که توی شورا و مجلس بیاید به لحاظ قانونی تصویب بشود می‌روند اجرا می‌کنند. یکی از دوستانی که تحقیق کرده بود می‌گفت بیشترین قراردادهای خارجی بعد از انقلاب در همین چند سال بسته شده، که این‌ها باید ارزیابی شود و یک نهضت بازنگری قراردادهای بین‌المللی که در این 5 – 6 سال امضاء شد از طرف دانشگاهیان مسلمان باید صورت بگیرد که چه امضاء کردید؟ طبق قانون همه این‌ه اول باید به مجلس می‌رفت. آیا همه‌اش رفته یا نه؟ چون بعضی از قراردادها را یادتان می‌آید رسماً اعلام کردند که این‌ها محرمانه است. حتی قراردادهای اقتصادی با صنعت ماشین‌سازی فلان کشور اروپایی. محرمانه یعنی چه؟ مگر امنیتی اطلاعاتی است ضمن این که محرمانه می گویند برای این که دشمن نفهمد نه این که ملت نفهمند، برای ما که نباید محرمانه باشد. برای ما محرمانه است ولی آن‌ها می‌دانند. سبک اداره جلسات که باید شورا باشد، شورای انقلاب فرهنگی شوراست، کاملاً ریاستی و مثل هیئت دولت گاهی اداره می‌شود همین‌طور که وزیران‌شان دستور می‌دهند به اعضای شورا دستور می‌دهند، رأی‌گیری‌ها کامل، دقیق و شفاف گاهی صورت نگرفته، اجازه مخصوصاً اظهار نظر انتقادی، خلاف نظر مثلاً رئیس تقریباً داده نمی‌شود یعنی همه باید تأیید کنند یا سکوت کنند یا کلیات بگویند اگر کسی بگوید این نکته‌ای که شما گفتید ما به این دلایل قبول نداریم این اعلان جنگ تلقی می‌شود. و خب معمولاً هم چندین بار اتفاق افتاده که به افرادی توهین می‌شود حالا بعضی از دوستان جواب نمی‌دهند من جواب می‌دهم نمی‌توانم جواب ندهم. این ضعف رفتاری است این‌طور وقت‌ها آدم باید سکوت کند و خاموش باشد بگوید خب هرچه می‌خواهی بگو. منتهی بنده احساس کردم که باید نهی از منکر کنیم و جوابش این‌جا سکوت نباید باشد. بعد دعوت نکردند من هم جایی که دعوت نکنند به زور نمی‌رویم، بنده وظیفه‌ام را انجام دادم و می‌دهم و حرف‌هایم را زدم و می‌زنم تا لحظه‌ای که این وظیفه کلاً از روی دوش بنده برداشته بشود آن وقت حجت شرعی دارم که چیزی نگویم و بحث نکنم و بگویم به من ربطی ندارد. این خلاصه بحث است. یک بحث‌هایی که راجع به بنزین کردند که اصلاً جایش آن‌جا نیست یک جاهای دیگری باید راجع به بنزین از قبل بحث می‌کردید که این‌جوری نشود. بعدش بیایند توی شورا، و بعد آن‌جا گفته شد که ما بررسی می‌کردیم مردم آرام بودند هیچ مشکلی نبودند بعضی از مراجع که اعلامیه دادند اغتشاش‌ها شروع شد! و بعضی از نماینده‌ها یعنی این هم تقصیر مراجع افتاد. خب این درست نبود. بنده این تحلیل را قبول نداشتم. الآن هیچ کس قبول ندارد الان همه دارند می‌گویند. و مسائل دیگری هم بود که دیگر نمی‌گویم. مردم استدلال‌های موافق و مخالف را بشنوند و بعد هم در جریان مکانیزم تصمیم‌گیری باشند.

فرمایش اول‌تان هم که نه می‌شود زندگی کرد و نه می‌شود اعتراض کرد، چرا هم می‌شود زندگی کرد و هم می‌شود اعتراض کرد. ما طبق قانون اساسی حق و امکان اعتراض داریم. قانون اساسی صریح می‌گوید حق تجمع اعتراضی در چارچوب قانون مسالمت‌آمیز، غیر خشونت‌بار کاملاً یک حق شرعی است امر به معروف، نهی از منکر، اصلاً واجب است نه این که جایز است. کسی حق ندارد جلوی کسی را بگیرد، باید با چارچوب و ساختار باشد. منتهی به نظر من این اشکال به هر سه قوه وارد است که این که در قانون اساسی آمده قبل از آن، این همه در آیات و روایات و منابع ما آمده، این را چرا ساختار واضح شفاف قانونی برایش درست نمی‌کنید. بله ما الآن ساختارهایی داریم که مثلاً مردم از طریق نمایندگان‌شان در مجلس اعتراض کنند یا در شوراهای شهر و روستا، از طریق نمایندگان‌شان در خبرگان. خب نماینده برای همین گذاشتید. یکی‌اش این است قابل قبول. نهادهایی در حکومت است که کار آن نقد و رسیدگی به اعتراضات است در هر سه قوه. همه جای دنیا همین‌طوری اعتراض می‌کنند. و انتخابات که به چه کسی رأی بدهی و ندهی و... بعد به دادگستری از مسئولین، ما اصلاً اصولی برای این کار در قانون داریم. پس راه‌های متعددی باز شده، ولی چرا به نظر می‌رسد که این راه‌ها کافی نیست؟ بنده خودم 10- 15 سال پیش یک پیشنهادی در شورای عالی انقلاب فرهنگی دادم تصویب هم شد، ولی اجرا نشد نمی‌کنند، نکردند، حالا شما همین را من خواهش می‌کنم اگر موافق بودید همین را پیگیری و مطالبه کنید یک چیزی طرحی تهیه کردیم دادم و در شورا با بحث تصویب شد، همان زمانی که بحث کرسی‌های آزاداندیشی را رهبری گفتند و مطرح شد، یک نهادی را تحت عنوان خانه ملی گفتگوی آزاد، در شهرها تشکیل بشود زیر نظر و حمایت سه قوه، تأمین قانونی، هرکس به هر مسئولی، سر هر مسئله‌ای اعتراض دارند بیایند آن‌جا تریبون آزاد، با مدارک، با استدلال، با رعایت قانون، اخلاق، ادب، بدون توهین و تهمت و دروغ و خشونت، بیایند حرف‌هایشان را بزنند مسئولین هم باید بیایند آنجا جواب بدهند، و هم مردم می‌شناسند توی سالن مرتب نگاه می‌کنند و هم هیئت نظارت قانونی باشد. به آن کسانی که نقد دارند تأمین صددرصد امنیتی و قانونی بدهند که کسی حق ندارد به خاطر این نقد و اعتراض، بعداً شما را مورد تعقیب قرار بدهد که بله آقا، آزادی بیان داشتیم ولی آزادی پس از بیان نداشتیم، حرف‌هایمان را زدیم آن‌جا هیچی نگفتند ولی دو هفته بعد آمدند به ما برخورد کردند. آزادی پس از بیان هم باید داشته باشیم. اگر دارید نقد و نهی از منکر و می‌کنید و استدلال دارید. فایده دیگرش هم این است آن‌جا کسی نمی‌تواند کلّاشی و کلاهبرداری کند! نه به عنوان مردم بیاید تهمت بزند، دروغ بگوید و شایعه‌پراکنی کند، تحریک افکار عمومی و تشویش اذهان، دروغ بگوید نه از آن طرف یک کسی به اسم مسئول بیاید توجیه کند و خالی‌بندی کند که نخیر آقا این‌طوری که می‌گویید نیست! مگر این‌طوری است؟ خب این مدرک دارد باید جواب این‌ها را بدهی. این هم تصویب شده، یک کمی آموزش می‌خواهد و فرهنگ این کار را می‌خواهد. ما باید این را یک مقداری تقویت کنیم.

والسلام علیکم و رحمه‌الله



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha